hissssss!!!!!

 

یـــــاد اون شـــــب هایـــــی بخیـــــر
کـــــه تا صبـــــح تلفنی حرف می زدیم !
و آخـــــرش می گفتی :

کـــــاش الان پیشـــــت بـــــودم

برچسب‌ها: <-TagName->
دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,| 14:21 |taranom| |

 

یه دخترایی هستن
لباساشون هیچوقت خانومانه نیست
همیشه دخترونه لباس می شون
پیرهن؛ شلوارایِ رنگی, جوراب شلواری
رویِ جدول راه می رن
زیرِ لب آهنگ می خونن
یهو یادِ خاطره ای باعث می شه بلند بخندن
زود می رنجن؛ زود آشتی می کنن
حسود نیستن اما انقدر حساس می شن وقتی عاشق میشن
که زود بغض می کنن
زودم خوب می شن
اشک می ریزن اما یهو اشکاشونو پاک می کنن
می گن بی خیال می گذره
یه دخترایی هستن وقتی باهاشون تو خیابون راه می ری
یهو دستتو محکم می گیرن
می چسبن بهت
آروم کنارِ گوشت می گن
یهو دوست داشتم :)
یه دخترایی هستن
با بچه ها بازی می کنن
با پیرمردا راه می رن و خاطره گوش می دن
با پیرِزن ا می شینن و تجربه رج می زنن
این دخترا ...

فرشتن


برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,| 23:42 |taranom| |

 کـــــاش میشـــد ادمـــ بـــره تو کتــابــــ زندگیــــــ 

خودشــ واســه خودشـ کامنـت بزنهـــ کـه:

خـــــودمونیمــــا ولیــ خیلی خـــر بودیــــ:(

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,| 16:19 |taranom| |

 

حــــالتـ تـهـوع دارم

ایـــن حــالت تهــــوع لــــعنتی

بــــا قرصــــها و هـــوای ازاد خــــوب نمیـشود

عـلاجــش فـقط بــالآ اوردنــــ  فحــــش

هــــاییست کـه بـه دیگــــران بدهـکارم

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,| 16:16 |taranom| |

 

 

ـاونـــ کـهـ بـــازيــ حـکـمـُ بــهــمــون يــاد داد گــفــتــ:
تــکـــ کــهـ بــاشــي ـاز شـــاه هــمـ ســـرتــري!!
 .

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,| 16:8 |taranom| |

 وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین 

و میبینی چقدر یواش میره

میفهمی چقد پیر شده....

وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلزره

میفهمی چقد پیر شده......

وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره

میفهمی چقدر درد داره اما هیچی نمیگه.....

وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش 

بخاطر غصه تو بوده......

میخوای بمیری........


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,| 13:15 |taranom| |

  בر ایـטּ زمیـטּ خاڪـ ـے هــ ــمتــ ــو آבم نشــ ــدے

مـ ـے خواهــ ــم از حــ ـوّا بــ ـودלּ انصــ ــرافـــْ בهــ‌ ــم

خـבایــ‌ـ ـا ...

مــ‌ ــرا بــــﮧ بهشتــــْ بازگـــ ــرداלּ

בیگـــ ــر ـهیـــ ــچ سیبـــِ عشقــ ـے مــ ـرا وسوســ ــﮧ نخواهـــ ــב ڪـ ــرב

قــ ــول مے בهــ ــم !!


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,| 13:4 |taranom| |

ڪاش مُخــابرآت
یـــﮧ رפּز صبح بهت اس ام اس میــدآد:

مشترڪ محترم و عزیز ما،
شُــما قبلا در طولِـ روز فُــلان شُمآره رو دפּیست بار میگرفتـــے
اس ام اس ڪﮧ حرفش رو نزن،
اینقدر زیاد بود ڪه ما حساب ڪتابش از دستمون دَر میرفت
حتے بعضے اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خـפּشگــل بــود
ڪﮧ برا خودمون سیوش میڪردیم
... 
حَتــے یــﮧ شب، همیـن پآیــیز گـذشتهـ بود فڪر کُــنم)، اینقدر حرفاے خوشگل خوشگل میــزدین و ما هم هِے گوش میدادیم
ڪه پای تلفن خوابمون برد،
یادمون رفت بقیــﮧ پول تلفن شما رو حساب ڪنیم


حالــآ مشترڪ مُحترم و عزیز،
چـےشده ڪﮧ این روزا دیگــﮧ خبری اَزت نیست؟
چیزے شده؟
چرا اون شمارهــﮧ رو دیگــﮧ نمیگیرے؟
یــﮧ اس ام اس خالـــے هم حتے نمیدے

منِ مخابرآت، اون دوره رو باهاتون زندگے ڪردم، حَقَمــﮧ ڪــﮧ بدونم

تواَم  اِس اِم اِس بدے بگے :
بیخیال رفیق،
این روزآ هَــم میگــذَره.......

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,| 12:57 |taranom| |

 وقتـــــی به عقب بر میگردی ؛ متوجه میشی که جــــــای بعضیا ،

الان که تو زندگیت خالــــــی نیست

هیـــــچ

اون موقعشم زیـــــــــــادی بوده … !!

 


برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,| 3:30 |taranom| |

 گرگها همیشه زوزه نمیكشند ...

گاهی هم می گویند : دوستت دارم ...

و زودتر از آنكه بفهمی بره ای ...

میدرند خاطراتت را ...

و تو میمانی با تنی كه بوی گرگ گرفته ... !!!

 


برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,| 3:26 |taranom| |

  تنها به دنیا میایی

تنها هم از دنیا میایی

بقیه ش همش قرطی بازیه 

زیاد درگیرش نشو ....!!!

 


برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,| 3:23 |taranom| |

  نمی خوام بعد از مردنم یه دقیقه سکوت کنید برام 

الان که زبونتون نیش دارید

خفه شید

 


برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,| 3:20 |taranom| |

کاشکی میشد بری جلوی بضیا وایستی لُپشونُ بکشی بد با لبخند بگی رو اعصابمی

 کـــــصافـــــــــــــط

 


برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,| 2:49 |taranom| |

 

تازگيا هــرکــي ميگــه :

دوستـــــت دارم

خـــندم ميگيـــره !

بـــي اراده ميــــــگــــم:

تـــــو ديــــگـه چــي ميــــــخـــواي­؟؟؟

برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,| 21:7 |taranom| |

 

گاهی دلت از زنانگی می گیرد ...

میخواهی کودک باشی ...

دختر بچه ای که

به هر بهانه ای به آغوشی پناه می برد

وآسوده اشک می ریزد

زن که باشی

باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ....

وبی صدا درخود بشکنی ....

وهمین شکستن ها ست

که تور را ویران می کند .....

دل به کسی می بندی که

تمام دنیای تو می شود

و جز او هیچ چیز را نه می بینی نه می خواهی داشته باشی ...

اما

یک روز می بینی

همه دلخوشی هایت ...دلبستن هایت به او.....

فقط رویائی شیرین بیش نبوده و تو

همیشه تنها بودی و تو هیچ تکیه گاهی نداشته ای ....!!

برچسب‌ها: <-TagName->
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,| 20:58 |taranom| |

 

بغض دارم میفروشم ...
به قیمت یک نوازش دست تو...
به قیمت یک آغوش امن تو...
به قیمت یک لحظه نگاه تو...

فقط یک لحظه...

برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,| 2:49 |taranom| |

 

 

شاد باش ، نه یک روز که همیشه
بگذار اوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد
که رو سیاه شوند انان که برسر غمگین بودنت
شرط بسته اند

 


برچسب‌ها: <-TagName->
شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,| 1:39 |taranom| |

 

نیمه شب اواره و بی حس و حال

در سرم سوای جامی بی زبان

 پرسه ای اغاز کردیم در خیال

دل به یاد اورد ایام وصال

از جدایی یک دوسالی میگذشت

یک دوسال از عمر رفت و برنگشت

دل به یاد اورد اول بار را

خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی آن اسرار را

آن دو چشم مست آهو وار را

همچو رازی مبهم و سر بسته بود

چون من از تکرار اوهم خسته بود

آمدو هم آشیان شد با من او

هم نشین و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او

ناتوان بودم توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی

این چنین آغاز شد دل بستگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر

وای از آن عمری که با او شد به سر

مست او بودم ز دنیا بی خبر

 دم به دم این عشق میشد بیشتر

آمد و در خلوتم دم ساز شد

گفتگو ها بین ما آغاز شد

گفتمش در عشق پا بر جاست دل

گر گشایی چشم دل زیباست دل

با تو شام بی فرداست دل

دل زعشق روی تو حیران سده

وزپی عشق تو یرگردان شده

گفت در عشقت وفادارم بدان

من تورا بس دوست میدارم بدان

شوق وصلت را به سر دارم بدان

چون تویی مخمور حفارم بدان

با تو شادی میشود غم های من

با تو زیبا میشود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده

عالم از زیباییت مجنون شده

بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش

طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش

دیده جز بر روی او بینا نبود

همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

خوبی او شهره افاق بود

درنجابت در نکوهی طاق بود

روزگار اما وفا با ما نداشت

طاقت خوشبختی مارا نداشت

پیش روی عشق ما سنگی گذاشت

بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخراین قصه هجران بود و بس

حسرت و رنج فراوان بود و بس

یار مارا از جدایی غم نبود

در غمش مجنون وعاشق کم نبود

برسر پیمان خود محکم نبود

سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست

ساده هم آن عهد و پیمان را گسست

این خبر ناگاه پشتم راشکست

آن کبوتر آخر  از بند برست

رفت و با دل داری دیگر عهد بست

با که گویم او که هم خون من است

خصم جان و تشنه خون من است

بخت بد بین وصل او قسمت نشد

این گدا مشمول آن رحمت نشد

عاشقان را خوشه ای تقدیر نیست

با چنین تقدیر بد تدبیر نیست

از غمش با دود و دم همدم شدم

بادهنوش قصه او من شدم

مست و مخمور و خراب از غم شدم

ذره ذره آب گشتم کم شدم

آخر اتش زد دل دیوانه را

سوخت بی پروا پر پروانه را

عشق من......

عشق من از من گذشتی خوش گذر؟

بعد از این حتی تو اسمم را نبر

خاطراتم را  تو بیرون کن ز سر

دیشب از کف رفت فردا را نگر

اخر این یک بار از من بشنو پند

بر منو این روزگارم دل نبند

عاشقی را دیر فهمیئی چه زود

عشق دیرین گسسته تارو پود

گرچه اب رفته باز ابد به جوی

ماهی بیچاره اما مرده بود

.

.

بعد از ابن هم آشیانت هر کس است

باش با او یاد تو مارا بس است

  


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,| 15:52 |taranom| |

 ديشب خدا را ديدم آن گوشه ميگريست ، من نيز گريستم ، هر دو يک درد داشتيم...
آدم ها..


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,| 4:1 |taranom| |

 

نمیدانم من سرما خورده ام

یا عشق های امروز بوی عشق را نمی دهند

این روزها

هرکسی ادعای عاشقی میکند

اما نوبت ابرازش که می رسد

مشترک مورد نظر در دسترس نیست!!!

امان از دست این همراه اول

هیچکس همراه نیست

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,| 2:12 |taranom| |

 دعای باران چرا؟

دعای عشق بخوان !

این روز ها دل ها تشنه ترند تا زمین ها ،

 

خدا یا کمی عشق ببار

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,| 2:2 |taranom| |

و خدا سیب نینداخت از آن بالاها
که در عمق کم حرف نیوتن غرق شویم
و چنین با تقدیس
و چنین با اجبار
جسم او در خودمان دفن کنیم
یادمان باشد سیب
با هزاران امید
به امید لب و دندان کسی می آید
که به ایمان و یقین
سیب را می فهمد
سیب را می نوشد
و به حرف نیوتن می خندد
با خودش می گوید :

" آسمان جاذبه دارد نه زمین! 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,| 1:35 |taranom| |

 

 

 

 


مهربانم، ای خوب

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا

بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها، به تو می اندیشد

و کمی

دلش از دوری تو دلگیر است

مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته ، بر درمانده

و شب و روز دعایش این است

زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی

و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد


مهربانم ای خوب

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را

همه هستی و رویایش را

به شکوفایی احساس تو پیوند زده

و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

مهربانم ای خوب

یک نفر هست که با تو

تک و تنها با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور

پراحساس و خیال است و سرور

مهربانم این بار یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی

 

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,| 1:44 |taranom| |

 

 

بیـــا بـــاران
زمین جای قشنگیست
کوچه ها دلتنگ توهستن
غباری سیاه بر دل مردم نشسته
اینجا همه چشم انتظار بوسه ی خدایند
بیـــا بـــاران
پیاله های ما خالیست
اینجا تمام حس ها مرده اند
ببر با خود این غبار گناه را
بیـــا بـــاران
من از جنس زمینم
سیاهی روی من گواه نیست
سنگی دل های مان
از طوفان وسوسه هاست
بیـــا بـــاران
تنها هوس شیرین ما
بوی نم خاکست
بوی تازگی
بوی رحمت خدا
بیـــا بـــاران


برچسب‌ها: <-TagName->
پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,| 12:40 |taranom| |

 

ما هم خدایی داریم ، شاید الان سرش شلوغ باشه اما بالاخره که نوبت ما میشه

برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 5:19 |taranom| |

 

میدانی خوب من ...

هوس پشت این خواستن ها نیست !

 

 

 
من

 

 

 

 
دلباخته ی تجسم دو دست نامرئی ام

 

 

 

 
که هرشب

 

 

 

 
به خیال شانه اش

 

 

 

 
سقوط می کند ، دلم .

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 4:54 |taranom| |

 تو میگی بدون من ...

 

دنیا برات زندونه تنگه...

 

من میگم بگو عزیزم...

 

تو دروغاتم قشنگه


برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 3:54 |taranom| |

 

                                                      پا به پای کودکی هایم بیا 

 

کفش هایت را به پا کن تا به تا

 

قاه قاه خنده ات را ساز کن

 

باز هم با خنده ات اعجاز کن

 

پا بکوب و لج کن و راضی نشو

 

با کسی جز دوست همبازی نشو

 

بچه های کوچه را هم کن خبر

 

عاقلی را یک شب از یادت ببر

 

خاله بازی کن به رسم کودکی

 

با همان چادر نماز پولکی

 

طعم چای و قوری گلدارمان

 

لحظه های ناب بی تکرارمان

 

مادری از جنس باران داشتیم

 

در کنارش خواب آسان داشتیم

 

یا پدر اسطوره دنیای ما

 

قهرمان باور زیبای ما

 

قصه های هر شب مادربزرگ

 

ماجرای بزبز قندی و گرگ

 

غصه هرگز فرصت جولان نداشت

 

خنده های کودکی پایان نداشت

 

هر کسی رنگ خودش بی شیله بود

 

ثروت هر بچه قدری تیله بود

 

ای شریک نان و گردو و پنیر !

 

همکلاسی ! باز دستم را بگیر

 

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست

 

آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟

 

حال ما را از کسی پرسیده ای ؟

 

مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟

 

حسرت پرواز داری در قفس؟

 

می کشی مشکل در این دنیا نفس؟

 

سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟

 

رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟

 

رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟

 

آسمان باورت مهتابی است ؟

 

هرکجایی شعر باران را بخوان

 

ساده باش و باز هم کودک بمان

 

باز باران با ترانه ، گریه کن !

 

کودکی تو ، کودکانه گریه کن!

 

ای رفیق روز های گرم و سرد

 

سادگی هایم به سویم باز گرد !


برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,| 3:1 |taranom| |