کوچکتر که بودم فکر میکردم بارون اشک خداست!!!
ولی مگه خدا هم گریه میکنه؟؟؟؟
چرا باید دل خدا بگیره؟؟؟؟
دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم...
اشک خدا رو تو یه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت کمی بنوشم...
تا پاکو اسمانی بشم!!!
اسمان که خاکستری میشد دل منم ابری میشد...
همه میگفتند باران رحمت است....
ولی حس کودکانه من میگفت....
خدا دلش از دست ادم ها گرفته!!!